سلام.چند روز پیش بود . از صبح  که دور و بر هشت و نیم بود و در مغازه رو با بسم الله بالا برده بودیم  یه ساعتی گذشته بود که یه خانم جوان یا پسر  7 یا 8 سالش اومدن مغازه . سلام کردم  و گفتم بفرما،مرسی گفت و داشت لباسهای  مغازه  رو تماشا میکرد. چند لحظه ای گذشت  و گفتم خانم دستور بفرمایید، در خدمتیم. فرمود: اوکی.یه دید سر سری دیگه به مغازه  انداخت و رفت.........                           

چند سال پیش بود  . تو یه روز تعطیل که از بیکاری هوس مغازه رفتن به سرم زده بود  داشتم کتاب میخوندم که یه اقا  و خانمی اومدن و شلوار خواستن . منم براشون اوردم و  مرده پوشید و انتخاب کرد،  گفتم چیز دیگه نمیخواین بیارم خدمتتون  که خانم  (هم زبان من )با زبان شیرین لری گفت. نه .همین کافیه. منم  پولش رو گرفتم و خدا برکتی گفتم و ..........

داشتم دفتر حساب رو  مینوشتم که منقل اسفندون سید  اومد و   منو  به این فکر برد که عطر مشک خودمون از بوی فلان  ادکلن خانم چی کم داره؟  

 راستی خانمی که چند روز پیش دیدم  همون خانومی بود که چند  سال پیش با شوهرش خرید کرد  و  رفت...............

بنده خدا زبان  نقل و شکر  پارسی که تو این چند سال به اندازه خیلی خیلی چند سال چکش و تیر و تبر شده همدمش............

و این ما به پیشینیان و

 پسینیان

 بدهکاریم..................